نويسندگان در اين کتاب به موضوع ثروت انقلابي يا به تعبيري به نظام ثروت پرداختهاند. آنها معتقدند براي اينکه ثروت ـ اقتصاد پولي و غيرپولي ـ انقلابي محسوب شود بايد گذشته از کميت، در کيفيت خلقشدن، تقسيمشدن، به گردش در آمدن، خرج شدن، اندوختن و به کار افتادن نيز متحول شود. به علاوه بايد از نظر ملموسبودن يا نبودن هم تغيير کند. به نظر آنها درک اهميت اين موضوع، مستلزم رسيدن به اين شناخت است که هيچ نظام ثروتي در انزوا موجوديت ندارد. آنها در اين کتاب تصويري کلي از چالشهاي انقلاب ثروت را ارائه ميکنند که ناشي از شکست و سقوط ديوانسالاري سياسي و اقتصادي به جا مانده از عصر صنعت است و براي اينکه راههاي برونرفتن از اين چالشها را عرضه کنند، نظام ثروت کشورهاي چين، ژاپن، آمريکا و اروپا را مورد بررسي قرار ميدهند و مسيري نو را براي اقتصاد جهاني و آيندة پيش روي آن ترسيم ميکنند.