مجموعة حاضر، حاوي داستانهاي كوتاهي با عنوانهاي «پل معلق»، «يك دانه پوست پوسته»، «آنالي»، «به سلامت»، «سنگتراش» و... است. در خلاصة داستان «آنالي» آمده است: «آنالي» و «شيرين» از كودكي با هم همبازي و دوست هستند تا اين كه وقتی شيرين دلبستة آنالي ميشود، ارتباط آنها با تغيير مكان آنالي و مادرش قطع ميشود. آنها بار ديگر در دانشگاه همديگر را ميبينند، در حالي كه آنالي با فردي به نام «جهانگير مقدسي» نامزد شده و شايعات مختلفي از عجيب و غريب بودن او دربارة علم كيمياگريش بين استادان و دانشجويان وجود دارد. آنالي جهانگير را به علت حساس بودن مانعی براي رسيدن به علم كيمياگري ميداند. او بعد از اخراج از دانشگاه، تصميم ميگيرد به جاي دوري برود و علم كيمياگري را دنبال كند. او دلجويي از جهانگير را در نبود خود به عهدة شيرين ميگذارد و بعد از مدتي جسد پودرشدة او در روستايي دورافتاده به همراه سكههاي طلا يافت ميشود.