نگارنده در كتاب حاضر سعي دارد، با نگاهي منصفانه مسئلة بحران هويت را كه در نهايت همان بحران فرهنگي است، با مرور رخدادهاي دهههاي اخير (لبنان، يوگسلاوي سابق و...) و خطرات جهانيسازي يك جانبة فرهنگ غربي آمريكايي را مطرح كند و راههاي برون رفت از بحران، يا دست كم راههاي جلوگيري از وخيمتر شدن آن را بررسي كند. وي در اين مسير، به سؤالاتي چون؛ «چرا در آستانةهزارة سوم، تأكيد بر هويت خويشتن بايد با نفي هويتهاي ديگري قرين باشد؟»؛ «چرا بسياري از اشخاص نميتوانند همة تعلقهاي هويتيشان را آزادانه به عهده گيرند؟»؛ «آيا جامعههاي ما تنها به دليل تفاوت در دين، زبان، ملت و عقيدة انسانهايي كه در آن زندگي ميكنند، تا ابد گرفتار تنشها و فوران خشونتهاي مرگبار از حملههاي انتخاري تا نسلكشي، خواهند بود؟»، پاسخ داده است.