گفتمان را در يك تعريف مقدماتي شيوهاي خاص براي سخن گفتن دربارة جهان و فهم آن (يا فهم يكي از وجوه آن) دانستهاند. كلية رويكردهاي موجود در تحليل گفتمان علاوه بر مفروضات عام بر ساختارگرايي اجتماعي، نگاه مشابهي به زبان و سوژه دارند. نقطة شروع رويكردهاي تحليل گفتمان، همان ادعاي فلسفة زباني ساختارگرا و پساساختارگراست، يعني اين كه دسترسي ما به واقعيت، همواره از طريق زبان است. ما به كمك زبان، بازنماييهايي از واقعيت خلق ميكنيم كه به هيچوجه بازتابي از يك واقعيت از پيش موجود نيستند. در حقيقت، زبان در برساختن واقعيت نقش دارد. اين بدان معنا نيست كه واقعيتي وجود ندارد. معاني و بازنماييها اموري واقعياند. پديدههاي فيزيكي نيز وجود دارند، اما صرفا از طريق گفتمان معنا پيدا ميكنند. در اين كتاب با معرفي و بحث راجع به سه رويكرد مختلف به تحليل گفتمان، نظرية گفتمان «لاكلو و موف»، تحليل گفتمان انتقادي و روانشناسي گفتماني؛ گسترة اين حوزه نشان داده شده است.