دختر 34 سالة آبلهروي، براي پوشاندن كچلي خود كلاهگيس ميگذاشت. او با پدر، مادر و برادرش زندگي ميكند و تاكنون با مردي به جز پدر و برادرش معاشرت نداشته است. به همين دليل وقتي كه مردي با معرفي برادرش براي ازدواج پا پيش ميگذارد، فورا تصميم به ازدواج ميگيرد. او در تمام لحظات فكر ميكند كه مرد از موضوع كلاهگيس خبر ندارد، اما هنگام عقد مرد به او ميفهماند كه از ماجرا مطلع است. در زندگي مشترك، مرد ابتدا خود را دوستدار زن نشان ميدهد، اما بر اثر دخالتهاي مادر و خواهرش تغيير رفتار نشان ميدهد. زن كه در خانة مرد چون كلفتي زندگي ميكند، همراه مرد به خانة پدري برده و طلاق او صادر ميشود. زن كه زندگي خود را تباه شده و بدتر از گذشته ميبيند، تصميم به ترك خانة پدري ميگيرد. در اين كتاب داستانهاي ديگري با عنوانهاي سمنوپزان، خانم نزهت الدوله، دفترچة بيمه، عكاس با معرفت، خداداد خان، دزدزده، جاپا، و مسلول اثر جلال آل احمد به نگارش درآمده است.