اين كتاب حاوي درس گفتارهاي مارتينهايدگر ـ فيلسوف آلماني ـ در نيمسال زمستاني "52-1951" و ترم تابستاني 1952 است دربارهي آسيبشناسي تفكر، يادآوري ساحت وجودي انسان و كيفيت تفكر در زندگي امروز او در زمانهي حاضر. در بخشي از كتاب، نويسنده مسالهي هستي را در پيوند با متافيزيك خواست نيچه و با توجه به خواستگاههاي فلسفي آن در نزد فيلسوفان پيش از سقراط، به بحث ميگذارد و به ماهيت تفكر اشاره ميكند. او معتقد است كه انسان امروزي بيش از هرچيز به تصور سطحي از امور اكتفا ميكند كه به معناي واقعي كلمه فكر نميكند و البته بايد با وجود تفكرگريزي امروز، خود را در راه تفكر قرار ميدهد. از نظر او با استفاده به برخي سخنان نيچه ميتوان گفت كه ارادهي انسان، خواهان جاودانگي خويش است و اين امر درعصر مدرن به اين شكل خود را مينماياند كه انسان به واسطهي آن، قصد حفظ هرچه بيشتر خود و اعمال نيروي خويش را دارد. گفتني است پرسش از نفس امر تفكر، علم، تكنيك، همچنين متافيزيك از دغدغههاي اصلي هايدگر در دوران متاخر و تفكر وي و موضوع برخي از درس گفتارهاي او بوده است كه در اين كتاب، پرسش از ذات تكنيك، بار ديگر مطرح ميشود و آن تلاش براي دريافتن ماهيت تكنيك، نقد و آسيبشناسي ساحت وجودي انسان در عصر تكنولوژي است.