«خشم»، آخرين رمان فيليپ راشا در قالبي منتقدانه از سير تاريخ اجتماعي آمريكا است که به شرح زندگي ماركوس منسر جوان، اهل نيويورك در نيوجرسي اختصاص دارد. او در سال 1951، در اوج جنگ كره، قدم به كالج محافظهكار ونيزبورگ در اوهايو ميگذارد. داستان با الهام از شورشي دانشجويي آغاز ميشود. ماركوس، فقط دوست دارد درس بخواند و كار كند، در هيچ دارودستهاي داخل نشود، پا به كليسا نگذارد و هرچه زودتر با بالاترين نمرهها فارغالتحصيل شود. او ميخواهد در جنگ كره زنده بماند. ولي در نهايت در دانشگاه با دختري به نام اوليوا آشنا ميشود كه فعال است و در شورشها شركت دارد. اتفاقات بعدي داستان به وقايعي اختصاص دارد كه براي ماركوس و اوليوا رخ ميدهد.