بيخردي زمان و مكان نميشناسد؛ بيزمان و جهانشمول است ـ اگرچه عقايد و عادات هر زمان و هر مكان خاص، شكلي معين بدان ميدهد؛ ارتباطي به نوع نظام ندارد: هم سلطنت ممكن است موجد آن باشد، هم حكومت يك اقليت قدرتطلب (اليگارشي)، و هم مردمسالاري. بيخردي ويژة ملت يا طبقة به خصوصي هم نيست. طبقة كارگر و حكومتهاي كمونيستي نمايندة آن، همانگونه كه تاريخ دوران اخير به خوبي نشان داد، در مسند قدرت، بخردانهتر يا كارسازتر از طبقة متوسط عمل نكردند. ممكن است پرسيده شود از آنجا كه اصرار در كژانديشي يا در بيخردي جزء فطرت آدمي است، آيا ميتوان از حكومتها انتظار ديگري داشت؟ مسالة نگرانكننده آن است كه بيخردي حكومت، اثر بيشتر بر شماري بيشتر ميگذارد تا بيخرديهاي فردي. از اين رو حكومتها وظيفة سنگينتري دارند تا بر طبق عقل و خرد رفتار كنند. نگارنده در كتاب حاضر، به بيان جنگها، از جنگ تروا در دوران باستان و جنگ ويتنام در دوران معاصر، پرداخته و بيخرديهاي حكومتها و خردمنديهاي آنان را بررسي كرده است.