حكايت نادرشاه افشار، منحني غمانگيزي را طي ميكند؛ سرآغاز حيات او مبهم است. زندگي او در مسير خود با توطئههاي بيرحمانه، موفقيتهاي نظامي، حشمت و جلال و ثروت رنگ خورد و با خطاكاري، وحشت، سرخوردگي، سنگدلي، اغتشاش ذهني و مرگ به پايان رسيد. نادر، در ربع اول سدة 18 م./ 12 هـ . ق در منصب سالار جنگجوي نه چندان معروف، با منشا خانوادگي نسبتا مبهم، ايران را از اشغال افاغنه پاك كرد، تركان عثماني را از خاك كشورش بيرون راند، روسها را نيز خارج كرد و آنگاه به خاك عثماني يورش برد. او عثمانيها را مغلوب كرد و خود را شاه ناميد. سپس به افغانها در وطنشان حمله برد و آنان را به خاك ايران بازآورد. نادر، همچنين به هند لشكر كشيد و دهلي را فتح كرد، آنگاه به آسياي مركزي لشكر برد و پيش از بازگشت به غرب ايران و جنگ مجدد پيروزمندش با عثمانيها توانست تركمنها و ازبكها را سرجاي خود بنشاند. ارتش نادر در اوايل دهة 1120 هـ . ق، به احتمالي قدرتمندترين نيروي نظامي يگانة جهان به شمار ميرفت و در كادر افسري تحت فرمان او، رهبراني تربيت شدند كه در افغانستان و گرجستان دولتهاي مستقلي تاسيس كردند، اما نادر بعد از فتح دهلي دچار گسستگي روحي شد؛ در بستر بيماري افتاد و به وسوسة مالاندوزي و خشم درغلطيد و در پايان به دست افسران خودش به قتل رسيد. كتاب حاضر، به شرح زندگي، دلاوريها و جنگهاي نادرشاه افشار از ابتدا، تا زمان اوج و قتل وي، اختصاص دارد.