آدام واكر در سال 1967، دانشجوي سال دوم دانشگاه كلمبيا در رشتة ادبيات بود؛ پسري نادان با اشتهاي كتابخواني و اين باور كه روزي به جايي خواهد رسيد كه خود را شاعر بنامد. او با يك زوج فرانسوي به نام «بورن» و «مارگو» آشنا ميشود. بورن روابط بينالملل تدريس ميكند و دربارة حكومت و سياستهاي ملي مينويسد، همسرش مارگو بعد از آشنايي با آدام واكر، نسبت به آيندة او اظهار نگراني ميكند. بورن به خواستة مارگو پيشنهاد سردبيري و مديريت مجلهاي با سرمايهاي كافي و مزد نسبتا كلاني را به واكر ميدهد، واكر در پي يافتن علت اين انفجار ناگهاني انساندوستي و اين ايمان كوركورانه به پسري بيتجربه، به سردبيري انتشارات برميآيد. آشنايي با بورن و مارگو زندگي او را دستخوش تغييراتي ميكند كه در اين كتاب به تصوير كشيده شده است و نويسندة رمان، پل استر با كاويدن زندگي رو به زوال آدام واكر پردازش شخصيت منفي را به اوج ميرساند.