همانگونه كه ادبيات، فلسفه و علم مقولههايي فرهنگي هستند، خوراك نيز مقولهاي فرهنگي است. از شيوة نگاه ساكنان بخشهاي مختلف كرة خاكي معلوم ميگردد، هنر بهرهگيري از مادههاي غذايي كه خداوند در طبيعت قرار داده، همهجا يكسان نيست. از نكات مهم كتاب حاضر اين است كه از يك سو نگاهي به تناسب بدن انسان با نوع غذاهاي مصرفي او دارد و مشخص ميكند كه اصولا بدن انسان با رژيم گوشتخواري كه سوغات فرهنگ غربي است، سازگار نيست و تمدنهاي بزرگ تاريخ از جمله كشورهايي نظري چين، هند و ايران، در كنار غذاهاي مصرفيشان، بر دانههاي گياهي تكيه داشتهاند. اما رژيم غذايي حاكم فعلي بر جهان، بر گوشت و گوشتخوار استوار است و رهآورد اين تغيير فرهنگي، بيماريهاي متعدد است كه در گذشتههاي دور يا وجود نداشتهاند يا در اين سطح، همهگير نبوده است. از سوي ديگر در كتاب به فرهنگ جامعه و نقش ديني و آييني خوراك در فرهنگهاي مختلف پرداخته ميشود. از رهگذر اين نگاه نمايان ميشود كه ساسانيان و در پي آن عباسيان در ايران در چه آيينها و مراسم مذهبي و اعتقادي به خوراك توجه ويژه داشتهاند و اين توجه چهقدر دقيق و حسابشده بوده است. فرهنگ خوراك در دورنماي توسعة پايدار از ديگر بخشهاي كتاب است.