«ديويد رابرتز» مديرعامل شركتي است كه در ميانة اصلاحات، خطايي مرتكب ميشود كه هرگز حاضر به قبول آن و عذرخواهي نيست، به طوري كه همة كاركنان شركت از رفتار او متعجب و نااميد شدهاند و شركت در شرف نابودي است. «مت هاوكينز» معاون ارشد رابرتز، سعي دارد به او در حل مشكل شركت و جلوگيري از بركناري او كمك كند. او به توصية پدر مرحومش، سعي ميكند از «جك پيترسون» يا مدير يكدقيقهاي كمك بگيرد، به همين دليل در صندوق پست صوتي جك پيغام ميگذارد و مشكل را شرح ميدهد و او، مت را براي حل مشكلش به ويلايش دعوت ميكند. مت از سه راز مديريت يكدقيقهاي ـ اهداف يكدقيقهاي، تمجيد يك دقيقهاي، و شفافسازي يكدقيقهاي ـ خبر داشت. اما جك پيترسون چهارمين راز، «عذرخواهي يكدقيقهاي» را به عنوان راهكار لازم براي ديويد رابرتز، به عنوان راهحل مشكلش معرفي كرد. نويسندگان كتاب حاضر، با نقل اين نكته راز عذرخواهي يكدقيقهاي را به عنوان چهارمين راز مديريت موفق معرفي كردهاند.