شهروندي يا تابعيت موقعيت شخصي است كه ترتيب دستيابي به آن يا از دست دادن آن را حقوق كشور و حقوق بينالملل، هر دو، تعيين ميكنند، نظام حقوقي كشوري، اين موقعيت را شرط داشتن مجموعهاي از حقوق و وظايف قرا ميدهد. از جمله وظايف همگاني و نخستين آنها، كه به شهروند تحميل ميشود، انجام دادن خدمت نظام وظيفه است. گفتمان حقوقي، تدوين حقوق سياسي است كه به شهروند اجازه ميدهند در شكلگيري ارادة دولت تاثيرگذار باشد. چنين مينمايد كه مهمترين اين حقوق، حق راي دادن، شرايط دستيابي به موقعيت شهروندي و از دست دادن آن، رابطة شهروندي و تابعيت، و سرانجام ماهيت «وظايف متقابل» شهروند و دولت ـ فرمانبرداري و حمايت حقوقي ـ باشد. انديشيدن به عنوان فيلسوف دربارة شهروند و شهروندي كاري بس دشوار است. اما فلسفه ميخواهد مفهوم اساسي شهروند را با گفتماني كه ويژة آن است، روشن كند. اين نكته در كتاب حاضر كه نظريههاي بيش از 20 تن از بزرگترين فيلسوفان، از ارسطو و افلاطون تا امروزيان را دربردارد, آشكار ميشود؛ به ويژه كه نويسنده، هريك از آن نظريات را تحليل كرده است.