پژوهش دربارة تاريخنويسي دوران صفويه (907-1135 هـ ق) مورخان را با مسائلي منحصر به فرد رويارو ميكند. از جملة اين مسائل ميتوان به مشكلاتي چون شناسايي منابع و وجود يا فقدان پژوهشهاي جديد دربارة تاريخنويسي ايراني به طور عام و تاريخنويسي در عهد صفويه به طور خاص اشاره كرد. افزون بر آن در بررسيهاي تاريخي معاصر، دلبستگي مجدد به نقل و روايت، به جريان پژوهشي مهمي انجاميده است كه با تاكيد بر بررسي جنبة ادبي تاليفات تاريخي، راهبردهايي بيشتر نظري دربارة اين كه چگونه بايد چنين متوني را خواند و درك كرد، عرضه ميشود. پرسشها يا مسائلي كه هم مورخان و هم نظريهپردازان ادبي با آن سر و كار پيدا ميكنند، شامل مسالة ارتباط ميان نويسنده و خوانندة متن و تفاوتهاي ميان روايت گذشته (يا تاريخ) و نقل حكايتي تخيلي (افسانه) است. از اين رو نگارنده در كتاب حاضر به تجزيه و تحليل تاريخنويسانة شماري از وقايعنگاريهاي مربوط به دورة فرمانروايي صفويان در ايران پرداخته است. برخي از عناوين كتاب عبارتاند از: تاريخنويسي، وقايعنگاريهاي عصر شاهعباس يكم، گرتهبرداري در تاريخنويسي صفوي: انديشه و مشروعيت، تاريخنويسي غيرتقليدي در متون صفوي، و ميراث تاريخنويسي صفوي.