در «كلپك»، راوي به همراه خانواده در خانهاي سازماني در آبادان و در محلهاي موسوم به فرحآباد زندگي ميكنند. او شبي از گرية خواهرها و برادرهايش بيدار و متوجه ميشود كه علت گرية آنها، مسموميت پدر بر اثر خوردن آبگوشتي است كه به وسيلة كلپك يا همان مارمولك سمي شده است. راوي ميگويد: «از آن موقع چهل و چهار پنج سال ميگذرد. مادرم به رحمت خدا رفته. پدرم چندماهي بعد از فوت او براي خودش يك زن خيلي جوان پيدا كرد. خبر دارم اين يكي را برداشته برده از آبادان به يك جاي سردسير، تو يك خانة خيلي بزرگ و راحت با هم زندگي ميكنند. جايي كه لابد مارمولكها نيستند و اگر هم هستند اين طوري روي ديوارهاي داخل و بيرون خانههاش جولان نميدهند». اين مجموعه حاوي 14 داستان كوتاه است كه «كلپك» يكي از آنهاست. عناوين برخي ديگر از داستانهاي كتاب بدينقرار است: تحليل؛ سحلا؛ جزر؛ هامور؛ غول؛ من هم؛ و نامه به لاكپشت.