«مهرالنساء»، فرزند «غياث»، در زمان سلطنت «شاه اسماعيل دوم» به دنيا آمد. پدرش به خاطر بدهي، با همسر و فرزندان با كارواني راهي هندوستان شد. آن زمان پادشاه مغول، «اكبرشاه»، بر هندوستان فرمان ميراند كه او را مردي عادل و دوستدار مردم ميشناختند. هجوم راهزنان به كاروان، در سفرشان خلل ايجاد كرد، اما آشنايي با «ملك مسعود»، كه راهي هندوستان و پيشگاه اكبرشاه بود، باعث ادامة سفر آنها شد. سختي سفر و نداشتن پول كافي باعث شد تا آنان «مهر النساء» را در چادر بگذارند و بروند. اما مسعود با ترفندي توانست او را به همراه مقداري سكه به خانوادهاش برگرداند و همه با هم به هندوستان رسيدند. چند سال بعد در جشن عروسي «سلطان سليم»، بزرگترين پسر اكبرشاه، مهرالنساء، كه هشت سال داشت، به همراه پدر و مادرش حضور پيدا كرد و با پادشاه و بقيه ملاقات كرد و طي ماجراهايي سرنوشت تازهاي برايش رقم خورد كه آرزويش را داشت.