در «ديدار با خورشيد»، كيوان هر روز عصر به ديدن خورشيد ميرود. كيوان كه داراي بيماري بدخيمي است تصميم ميگيرد تا با نوشتن نامه خداحافظي براي خورشيد، عصر همان روز به زندگي خود خاتمه دهد تا بدينترتيب از شر بيماري خلاص شود. بر اين اساس مقداري قرص در جيب خود قرار داده و به سمت دريا رهسپار ميشود تا همين كه قرصها را خورد خود را به امواج دريا بسپارد. اما پس از خوردن قرصها با صحنة زيباي غروب خورشيد مواجه ميشود و به اين فكر ميافتد كه فردا صبح همهچيز با خندة خورشيد شكفته ميشود. بنابراين از تصميم خود مبني بر افتادن در آب منصرف شده و با قي كردن، قرصها را نيز از حلقش خارج ميكند. سپس به سوي خانة خورشيد به راه ميافتد تا به گردش عصرانه بروند. مجموعة حاضر دربرگيرندة چهار مجموعه داستان كوتاه است که «ديدار با خورشيد» يكي از آنهاست. عناوين سه مجموعه داستان بعدي عبارتاند از: تب؛ تن؛ و Metamorphoses.