در حكايتها آوردهاند كه خسرو انوشيروان، روزي سوار بر اسب رهسپار شكار شد و در حين تاختن به دنبال آهويي در آن حوالي، دهي ديد و چون بسيار تشنه بود، تصميم گرفت تا در خانهاي را بكوبد و از صاحب خانه درخواست يك كاسه آب كند. بر اين اساس وي با كوبيدن در يكي از خانهها به دختري برميخورد. دختر براي خسروپرويز يك كاسۀ آب، كه يك ني نيشكر در آن فشرده، ميآورد. خسرو انوشيروان با مشاهدۀ اين كار دختر با خود ميانديشد خراج مردم دهي كه يك نيشكر آن كاسهاي آب را شيرين كند چرا بايد اينقدر كم باشد. بار دوم انوشيروان به در خانۀ آن دختر رفته و كاسهاي آب طلب ميكند. اما اين بار دختر با تعلل براي او آب ميآورد و علت اين تعلل را اينگونه شرح ميدهد كه براي آوردن يك كاسه آب مجبور شدم اين بار سه ني را بفشارم و در ادامه ميگويد؛ از خردمندان شنيدهام وقتي نظر شاه نسبت به مردم يك كشور برگردد بركت از زندگي آنها رخت برميبندد. انوشيروان با اين حركت دختر تصميمش، مبني بر زياد كردن ماليات ده، را تغيير داده و دختر را به همسري خويش درميآورد. «شبانههاي ايراني» عنوان مجموعۀ داستانهاي مجلد حاضر است كه از كتاب «هزار و يك شب» برگرفته شده است. داستانهاي اين كتاب از شب سيصد و پنجاه و هشتم آغاز شده و در شب هفتصد و سي و هشتم به پايان ميرسد.