«علاءالدين ابوشامات» همهچيز دارد، جز اختيار و آزادي. او همهچيز را با همسري «زبيده عوديه» و سپس ارتباط با بارگاه خلافت به اضافة دولت، كه بالاترين حد آزادي و اختيار است، به دست ميآورد و با مرگ زبيده از دست ميدهد. او در پي روي آوردن خوشبختي (خريد كنيزي به نام ياسمين) و بر اساس توطئهاي، همهچيز جز جان خود را از دست ميدهد و به وضعيت آغاز داستان بازميگردد. پس از چندي با راه يافتن به شهر جنواي ايتاليا و باريافتن به كاخ «حسن مريم»، همسر پيشين خود زبيده را سالم و تندرست در كنار ملكه ميبيند. داستان ياد شده يكي از شش داستان گردآوري شده در اين كتاب است كه از مجموعة «هزار و يك شب» برگرفته شده و راوي تمامي آنها شهرزاد قصهگوست. عناوين ديگر داستانها عبارت است از: عليشار و زمرد؛ مسرور و زينالمواصف؛ مرد مصري و زن فرهنگي؛ ابراهيم و جميله؛ و قمرالمزمان و همسر بازرگان گوهرفروش.