«عُمَر نعمان»، پادشاه جبّار و مقتدري است كه كسي تاب آتش خشم او را ندارد و هنگامي كه خشم ميگيرد، زبانة آتش از سوراخهاي بينياش بيرون ميآيد. وي با وجود داشتن پسري جوان و پهلوان با نام «سركان» بار ديگر از دختر پادشاه روم، كه صفيه نام دارد، صاحب دو فرزند دوقلو ميشود كه يكي پسر (ضوءالمكان) و ديگري دختر (نزهت الزمان) است. خّط روايت داستان تا تولد نوهها و نيز به پادشاهي رسيدن «رومزان» - آخرين فرزند شاه عمر نعمان – دنبال ميشود. لطف بزرگ داستان همراه شدن سرگذشت جنگ يونان و روم با سرگذشت فرزندان شاه عمر نعمان است. اين دو روايت، به موازات هم پيش ميروند و هيچ تزاحمي براي يك ديگر ايجاد نميكنند. سبك قصة گويي راوي، زباني غير ادبي، اما همراه با سجعي تكلّف آميز است. داستان ياد شده يكي از داستانهاي هزار و يك شب است كه به همراه ديگر داستانها در مجلد حاضر تحت عنوان « پهلوانهها» گرد آمده است.