شبي خليفه همراه «جعفر برمكي» وزير خود به قصد اطلاع يافتن از اوضاع مردم راهي شهر شده و طي اتفاقاتي با پيكر قطعهقطعة زني زيبا روبهرو ميگردد. او در پيگيري چگونگي كشته شدن زن سرانجام متوجه ميشود كه وي باردار بوده و از همسرش تقاضاي خريد سيب كرده است. همسر زن نيز كه درمييابد تنها در باغ خليفة بصره سيب وجود دارد سه سيب به قيمت سه دينار ميخرد و آن را به خانه ميآورد. مرد با بيرون رفتن از خانه و مشاهدة يكي از سيبها در دست غلامي با نام ريحان و گفتة غلام مبني بر اين كه اين سيب متعلق به معشوقة اوست برميآشوبد و همان لحظه زن را ميكشد. اما پس از كشته شدن وي درمييابد كه گفتة غلام، دروغي بيش نبوده است. خليفه سرانجام غلام را به كيفر خود ميرساند. «زن جوان، سيب و ريحان غلام» يكي از داستانهاي كتاب حاضر است كه از مجموعة داستانهاي هزار و يك شب انتخاب و ترجمه شده است. داستانهاي اين مجلد به شيوة موضوعي طبقهبندي شدهاند.