شاهي كه گرفتار عشق زنان بود، روزي با مشاهدۀ زني در بالكن خانۀ روبهرو به او دل ميبازد و با پرس و جو دربارۀ اين زن متوجه ميشود كه وي زن يكي از وزيران اوست. به همين دليل وزير را فراخوانده و به بهانۀ اطلاع يافتن از گوشه و كنار كشور او را به سفر ميفرستد و خود از فرصت استفاده كرده و به منزل وزير پا ميگذارد. زن وزير كه از قصد شاه باخبر ميشود نخست به او كتابي دربارۀ زشتي زنا ميدهد و سپس به او ميگويد تا كمي صبر كرده تا برايش غذايي بياورد. زن وزير پس از آماده كردن غذا آن را در نود بشقاب ميگذارد. شاه با خوردن يك قاشق از هر بشقاب مزۀ همۀ آنها را يكسان يافته و دليل آن را جويا ميشود. زن وزير خطاب به شاه ميگويد: «پادشاه به سلامت باد، تو را در كاخ نود كنيز سوگلي است هريك به رنگي و همه به يك طعم». شاه با شنيدن اين سخن شرمگين شده و روانۀ كاخ خود ميشود. داستان مذكور تحت عنوان «شاه و زن وزير» يكي از داستانهاي مجموعۀ «هزار و يك شب است» كه به وسيلۀ شهرزاد ـ دختر وزير ـ براي هارون الرشيد به منظور نجات از مرگ در هزار و يك شب متوالي روايت ميشود. اين مجلد دو داستان اصلي «مكر و نيرنگ زنان يا داستان شاه و پسر و كنيز و هفت وزير» و «جليعادشاه و شماس وزير» را دربردارد كه هريك حاوي چندين حكايت فرعي است.