«كندمرشاه» در سن پيري صاحب فرزندي ميشود كه به دليل زيبايي او را «عجيب» نام مينهد. عجيب پس از فرا گرفتن شمشيرزني، سرانجام بر پدر ميشورد و شبي در خوابگاه سر از تن وي جدا ميكند. چندي بعد عجيب در خواب ميبيند كه پدر به او حمله كرده و شكمش را دريده است. عجيب با فراخواندن خوابگزاران تعبير خواب خود را جويا ميشود و آنها ميگويند كه اين خواب گواهي است بر اين كه از پدرت فرزندي زاده ميشود كه بر تو ميشورد و بايد از وي بپرهيزي. عجيب با پرس و جو در كاخ سرانجام درمييابد كه كنيزي در كاخ باردار است. عجيب به دو غلام زنگي دستور ميدهد تا با بردن اين زن به كنار دريا او را غرق كنند. اما تدبير عجيب ناكام مانده و از زن، پسري سبزهرو زاده ميشود كه چون در غربت زاييده ميشود او را «غريب» نام مينهند. «عجيب و برادر او غريب» يكي از داستانهاي مجموعۀ هزار و يك شب است كه در اين مجلد عرضه گرديده است.