«گريس» در سه سالگي مادرش را از دست داد و خاله و شوهرخالهاش سرپرستي وي را به عهده گرفتند. او در بزرگسالي در يك مهمانسرا مشغول به كار و يك روز در آنجا با خانوادهاي به نام «تراورس» آشنا ميشود. اين خانواده سه فرزند با نام «گرشتن»، «موري» و «نيل» داشت. موري به تدريج به گريس علاقمند شده و رفت و آمد آنها با هم بيشتر ميشود. يك روز كه او با بچههاي گرشتن مشغول بازي بود، يك صدف ساق پايش را زخمي ميكند. آن روز موري به خريد رفته بود، به همين دليل خانم تراورس، او را با نيل به بيمارستان ميفرستد. نيل پسر شوهر اول خانم تراورس بود و پدرش خودكشي كرده بود، خود او نيز به الكل اعتياد داشت. او در بيمارستان خود را نامزد گريس معرفي ميكند و بعد از رسيدگي پزشك به زخم گريس، در راه برگشت بيراهه ميرود و اين مسير، زندگي گريس را تغيير ميدهد. كتاب حاضر شامل داستانهايي است كه از ميان دو مجموعۀ «بهترين داستانهاي كوتاه آمريكايي سال 2005» و «داستانهاي برندۀ جايزۀ اهنري سال 2006» انتخاب شدهاند. عناوين داستانها عبارتاند از: پسران پير، دختران پير، چهار ميزان اول، دخترخالهها، اشتياق، تمرينهايي ساده براي دانشآموز تازهكار، بوهمياييها، قاضي شيوا راممورتي، نامههايي در برف؛ و يك بار در زندگي.