تعرض دول اروپايي به سرزمينهاي دور و نزديك قارۀ آفريقا، آمريكا و آسيا سرآغاز دوران سياه تازهاي در تاريخ بشري شد كه به نام پديدۀ «استعمار» معروفيت تاريخي يافت. پرتغاليها، اسپانيوليها، هلنديها، فرانسويها و انگليسيها هريك به انواع شگردها و ترفندها توسل ميجستند تا در سواحل سرزمينهاي شرق ميانه و كشورهايي كه در محور راه آبي خليج فارس و درياي عمان قرار داشتند، پايگاههايي به دست آورند و زمينۀ نفوذ خود را به درون سرزمينها گسترش دهند. سرانجام، انگليسيها توانستند از طريق كمپاني هند شرقي بر ديگر رقبا و حريفان فايق آيند و شبهقارۀ وسيع هندوستان را به مستعمرۀ خود تبديل نمايند. در اين ميان ايران، كه به منزلۀ دروازۀ هند تلقي ميشد، بنا بر توصيۀ برادران شرلي درمركز توجه طراحان ديپلماسي انگليس قرار گرفت و آنان با حيل و لطايف سلطۀ خود را بر ايران تحكيم كردند و آن را از يك كشور مستقل و قدرتمند منطقه به سرزمين نيمه مستعمره درآوردند. در اين كتاب، نگارنده به افشاي حقايق زندگي و كارنامۀ رجال حكومتگر و دولتمردان سطوح بالاي نظام دولتي ايران از آغاز نفوذ استعمارگران به ايران و عصر قاجار و دوران مشروطيت پرداخته است. به زعم وي پژوهش و بازشناسي ما از رويدادهاي تاريخي ايران به افشاي حقايق دردناكي انجاميده كه به روشني بيانگر خيانتهايی است كه دربطن پديدههاي تاريخي ايران از سوي دولتمردان و سياستپيشگان پرورش يافته و در مكتب فراماسونري، آگاهانه ـ و اما پنهاني ـ به سود مصالح بيگانگان به اجرا درآمده، و سرانجام در فرايند جنبش مشروطيت و پديدههاي بعدي، نمودهاي آشكارتري يافته است.