در طي قرنهاي متمادي، ديدگاههاي مختلف دربارۀ رژيمهاي غذايي بر اساس مشاهدۀ واكنشهاي عمومي افراد بعد از صرف مواد غذايي جمعآوري شده بود و از اواخر قرن نوزدهم بود كه نظريههاي علمي تغذيه كمكم به شكلي انسجاميافته ظهور كردند. در سال 1885، «رانبو» امكان اندازهگيري ارزش غذايي مواد غذايي را فراهم كرد. او توانست با شيوهاي علمي ميزان «كالري» مواد غذايي مختلف را تعيين كند. در واكنش به اين رويكرد، گروه ديگري به سمت مواد غذايي كاملا طبيعي و حتي خام گرايش يافتند. گرايش به سوي تغذيۀ طبيعيتر با كشف املاح معدني مقارن شد؛ املاحي كه در ميوهها و سبزيهاي طبيعي و زنده به وفور يافت ميشوند. بعد از آن دانشمندان به نقش حياتي ويتامينها پي بردند و نظريۀ كالري، كمكم اعتبار سابق خود را از دست داد. به تدريج ويژگيهاي مواد غذايي مهمي چون: «گلوسيدها»، «ليپيدها»، و «پروتيدها» آشكار گشت؛ تا اين كه «پاولوف» در سال 1920 پس از آزمايشهايي به اين نتيجه رسيد كه مواد غذايي با قرار گرفتن در شيرۀ معده هضم و تجزيه ميگردند، پس از آن دانشمندان دريافتند كه تركيب مواد غذايي مختلف در يك وعدۀ غذايي بايد به گونهاي باشد كه از نظر هضم در معده با يكديگر سازگاري داشته باشند. همين اصل مبناي تعريف تغذيۀ متجانس يا همگون يا به عبارتي استفاده از مواد غذايي (سازگار) در هر وعدۀ غذايي گرديد. نگارنده در اين نوشتار با عرضۀ قواعد تغذيه متجانس به زباني ساده سعي دارد به بررسي نظريۀ تغذيۀ همگون و اصول مرتبط با آن بپردازد.