نشانهشناسي به مطالعه نشانهها و چگونگي كاركرد آنها ميپردازد و ميتوان از آن تحت عنوان دكترين نشانهها ياد كرد. در طول تاريخ مطالعات نشانهشناختي به پديده نشانه از ديدگاههاي گوناگون نگريسته شده است. «فردينان دو سوسور» كه از او به عنوان پدر زبانشناسي نوين ياد ميشود توجه خود را بيشتر به خود نشانه معطوف كرده است و توجه چنداني به دلالت آن به واقعيتهاي بيروني نشان نميدهد. مدلي كه سوسور براي نظام نشانهاي ارائه ميدهد بدين قرار است: واقعيت بيروني معنا = مدلول + دال. «چارلز سندرس پيرس» كه به پدر سنت نشانهنشاسي آمريكايي معروف است، بر دلالت، تاكيد ويژهاي مينهد و در واقع نشانهشناسي را نظريه عمومي شيوههاي دلالت تعريف ميكند. از اين رو از ديدگاه او عناصر اصلي در نظريه نشانهشناسي، نشانه، موضوع و مفسر است كه سه ضلع يك مثلث را تشكيل ميدهد. اما «اومبر تواكو» ـ نويسنده كتاب حاضر ـ بر اين باور است كه در نشانهشناسي نه از نشانهها بلكه از نقش نشانهاي بايد سخن به ميان آورد. نقش نشانهاي، رابطهاي است قراردادي كه ميان بيان و محتوا برقرار ميشود. در اين ميان، محتوا خود، ساخته و پرداخته فرهنگي مشخص است، از اين رو بيان در وهله نخست به فرهنگ بازميگردد. از سوي ديگر اكو به گونهشناسي نشانهها اعتقادي ندارد و بر اين باور است كه فرهنگ و قرار دادهاي منتج از آن در زمره عوامل عمده توليد نشانهها قرار دارند. از اينرو نشانه، زاييده جملات پيچيدهاي است كه در آن شيوههاي گوناگون توليد و شناخت دخالت دارد. اكو در كتاب حاضر ميكوشد تا با طرح مباحثي به روشن ساختن مسائل مربوط به توليد و بازشناسي نشانهها كمك كند.