نگارنده در اين كتاب پس از تعريف مختصري از ارتباط، و روابط بينالملل به بررسي نقش ارتباطات در روابط بينالملل پرداخته است. به تصريح وي ارتباطات بينالملل، شامل مباحث بسيار متنوعي است از قبيل: "فعاليتهاي تجاري بين حكومتها و ملتها، مسايل مربوط به انعقاد معاهدات بينالمللي و سياستهاي منطقهاي مانند حقوق مولف و اجرا كننده و.... امور پستي و مخابراتي، مسايل مربوط به فعاليت خبرگزاريها و فرستندههاي راديو و تلويزيون در سطح بينالملل، مناسبات فرهنگي بين ملتها در عرصههاي گوناگون مانند سينما، مطبوعات، كتاب و... ارتباط ماهوارهاي و مسايل مربوط به امپرياليسم فرهنگي و خبري، امور مربوط به سازمانهاي بينالمللي در عرصه ارتباطات و... را دربرميگيرد. بايد گفت كه ارتباطات بينالمللي از دههي 1950 به بعد بخش مهمي از سياستهاي جهاني و پژوهشهاي علمي را به خود اختصاص داد و اينك در سياست جهاني داراي مركزيت شده است. ارتباطات بينالمللي به ويژه در پايان دههي شصت و آغاز دههي هفتاد ميلادي به علت كسب استقلال كشورها، جهان سوم را در خط مقدم مباحث خود يافت. جهان سوم به علت بازنگري در الگوهاي توسعهي غربي، به اين نتيجه رسيد كه ريشهي عقبماندگي اينگونه كشورها، در سلطه ارتباطي و اعتقادي غرب نهفته است اين سلطه، استقلال سياسي، هويت فرهنگي و توسعهي اجتماعي و اقتصادي جهان سوم را در معرض تهديد قرار داده است. به همين دليل خواستار ايجاد توازن در محيطهاي ارتباطي و اقتصادي شد و ادبيات ارتباطات بينالمللي پا به عرصه نهاد.