هدف از موسيقيشناسي قومي صرفا مطالعه موسيقي اقوام در بافت فرهنگي، اجتماعي آن است. مفهوم قوم به واحد اجتماعي مشخصي برميگردد كه قلمرو خاص فرهنگي ـ جغرافيايي خود را داشته باشد. از اين رو در تعريف بنيادين موسيقيشناسي قومي با دو مفهوم قوم و فرهنگ مواجه هستيم كه پديدهاي به نام موسيقي را به وجود ميآورند. هر قومي ويژگيهاي فرهنگي خاصي از جمله زبان، اساطير، مذهب، آيين و رسوم، موسيقي و ابزار موسيقيايي خود را دارد. قلمرو فرهنگ قومي محدودتر از قلمرو فرهنگ ملي و فرهنگ جهاني است. در كتاب حاضر به موضوعات نظري موسيقيشناسي قومي پرداخته شده است. نكات نظري كه در اين كتاب مطرح شده تا اندازهاي با شناخت از نياز موسيقيشناسي ايران صورت گرفته است. موضوعات نظري كه در كتاب مطرح شدهاند، به نحوي در خدمت شناختشناسي موسيقي ايراني خواهند بود. در فصول مختلف كتاب به چندين فرضيه متفاوت، كه در جايگاه خود ابزار كار موسيقيشناسي قومي هستند، پرداخته شده است. از آن جمله ميتوان به نظريههاي هوليستيكي (كليتنگري)، فونكسيوناليستي (كاربردي)؛ استراكتوراليستي (ساختارگرايي)، نظريه رفتارشناسي فرهنگي، فرضيههاي قومنگارانه، نظريههاي تكاملي و اشاعي، ديدگاههاي نگرش از بيرون و درون، بينشهاي تاريخنگارانه موسيقي و همچنين نظرات زبانشناختي و ارتباط آن با موسيقيشناسي اشاره كرد.