«سباستين نايت»، نويسنده بزرگ، از دنيا رفته و اكنون برادر ناتني وي سعي دارد براي اداي دين به او، در زندگياش كنكاش كرده و زواياي تاريك حيات او را روشن كند. اين دو برادر كه داراي اصالت روسي بوده و هنگام انقلاب روسيه، از اين كشور گريختهاند، با توجه به اين كه از دو مادر جدا متولد شدهاند، ارتباط چنداني با يكديگر نداشته و پس از مهاجرت، سباستين به زودي از خانواده جدا و براي ادامۀ تحصيل در زندگي راهي انگلستان ميشود. وي در دوران حيات خويش چندين جلد رمان به چاپ رسانده كه برادر به شدت معتقد است هريك از آنها به يادآورنده دوراني از زندگي نگارنده بوده و وي با تاثير از اتفاقهاي حقيقي، دست به نگارش زده است. تمامي تلاشهاي برادر، در يافتن همسر احتمالي نايت با شكست مواجه شده و او درمييابد كه سباستين با وجود رابطه با چندين زن، هرگز با هيچيك از آنها ازدواج نكرده است. او در اوج نااميدي شبي را به ياد ميآورد كه از طريق نامه از بيماري سخت برادر مطلع شده و درمييابد كه او قصد بازگويي رازي را به وي دارد اما دير ميرسد و تنها جنازه برادر به او تحويل داده ميشود.