وقتي "وکيل حسن" خبر خودکشي "امانوئل" را شنيد خيلي سريع خود را به بالاي سر او رساند. امانوئل مدتي پيش به عنوان تزريقات چي و براي کار در بهداري از شيراز به جزيرۀ کوچک آنها فرستاده شده بود. وکيل حسن در اتاق به دنبال چيزي ميگشت و بالاخره آن را يافت؛ يک دفترچۀ خاطرات. امانوئل از آمدنش به جزيره نوشته بود؛ جايي که هميشه بخار نمک را در فضا احساس ميکرد و از آشنايياش با وکيل حسن؛ روزي که وکيل حسن تقريبا او را تهديد کرده بود که از آن جا برود. در صفحات بعد از آزارهاي وکيل حسن نوشته بود از رشوههايي که گاه و بيگاه مجبور بود به او بدهد. در صفحهي پاياني تصميم خود را براي خوردن سيانور و خودکشي براي فرار از دست وکيل حسن بازگو کرده بود. با آمدن شهردار و رئيس بهداري، وکيل حسن دفترچه را در جيب خود پنهان کرد. احساس خققان شديدي داشت، تصميم گرفت بيرون برود که ناگهان زانوي پاي چپاش خم شد و به شکل طاق باز روي زمين افتاد و دفترچه از جيب شلوارش خارج شد. "غريبه در بخار نمک" به همراه 6 داستان کوتاه ديگر در کتاب حاضر به چاپ رسيده است. عناوين داستان ها عبارتاند از: آرزوهاي قلب الاسد؛ عسل، دختر مختار؛ همانگونه که داشتم ميمردم؛ غريبه؛ يک نفر از ما مرده است و جسدهاي غوطهور.