رسانهها بر شناخت و درك عمومي از جهان تاثير ميگذرند؛ به اين معنا كه آگاهي و ذهنيت مردم نسبت به جهان بستگي به محتوايي دارد كه از رسانهها دريافت ميكنند؛ زيرا رسانهها، واسطه و ميانجي بين آگاهيهاي فردي و ساختارهاي گستردهتر اجتماعي و سازندۀ معنا هستند. رسانهها همچون آينه براي انعكاس واقعيت عمل نميكنند، بلكه بر ساخت اجتماعي واقعيت تاثير ميگذارند. بر اين اساس، بازنمايي، ساخت رسانهاي واقعيت است و بازنمايي رسانهاي، بر ساختن اجتماعي و فرهنگي از جهان واقع در چارچوب گفتمان و روابط قدرت به منظور استيلا و هژموني فرهنگي و اجتماعي عليه "ديگران" فرهنگي، نژادي و جنسي است. "ديگراني" كه بخشي از ديگر بودگي و فرودستي آنان ريشه در زمان و گفتماني دارد كه رسانهها سازنده و اشاعهدهندۀ اصلي آن هستند. نگارنده در كتاب حاضر، ضمن شرح و بسط مفهوم بازنمايي و نسبت آن با زبان، ايدئولوژي و گفتمان، با معرفي شواهد و نمونههايي از بازنمايي و تصويرسازي رسانهاي، به نقد بازنمايي منفي اسلام و مسلمانان، زنان و اقليتهاي نژادي در رسانهها ميپردازد.