جهان امروز نقطۀ عطف جديدي را در صورتبنديهاي فرهنگي ـ اجتماعي پشتسر ميگذارد. اساس اين تحول، دگرگوني در نظم و نظام ارتباطي است كه در كمتر از سه دهه چهرۀ جهان را تغيير داده است. دو روايت از اين دگرگوني وجود دارد: روايتي كه آن را وجه بارز جهانيسازي ميداند و به دليل استيلاي يك رويۀ زندگي، يك الگوي ادراكي و يك سامان ارزشي بر جهان، سرنوشتي جز زوال تنوع فرهنگها و محدود شدن عرصۀ گفتوگو در سطوح بينالمللي قائل نيست. حسب اين روايت در فضاي دوقطبي جهان در يك سو اضمحلال هويتهاي بومي و در سوي ديگر امتناع از آلوده شدن به آن قرار دارد. روايتي ديگر جهاني شدن را با فرآيندهاي ديگر از جمله تقويت صورتبنديهاي بومي و تنوع خلاق فرهنگها همراه ميداند كه به گونۀ جديدي از روند متعارف جهاني شدن پيش ميافتد. روايت شناخته شدۀ جهاني شدن بر نوعي اولويت فرهنگ غربي و ارتباط يكسويه ميان فرهنگ اروپايي ـ آمريكايي با ساير حوزههاي فرهنگي استوار است، اما روايت نوين، چشمانداز تازهاي را ترسيم ميكند كه در آن مونولوگ به ديالوگ، ارتباط يكسويه به چندجانبه و مخاطب منفعل به مخاطب فعال تغيير ميكند. بنابراين روايت، نظام نوين گفتاري در ارتباطات بينالمللي به سوي گسترش تنوع در عرصۀ جهان و عبور از دوران هويتهاي كانوني و مركز ـ مدار ميرود و امكان گفتوگو ميان طرفهاي متفاوت و مستقل فراهم ميشود. پژوهش حاضر به بررسي نسبت ميان گفتوگوي تمدنها با روند تحولات ارتباطات بينالمللي در سه دهۀ پاياني قرن بيستم اختصاص يافته است. مباحث اصلي كتاب بدينقرار است. واكاوي مسالۀ گفتوگو؛ رويكردها و مباني جديد گفتوگو؛ مقولههاي اساسي در گفتوگوي تمدنها؛ تحليل گفتمان؛ گفتوگو و تحولات سه دهۀ پاياني قرن بيستم؛ و رهيافتها و راهبردهاي گفتوگويي.