"رواندرماني" فرآيندي تدريجي است كه طي آن درمانگر ميكوشد بيمار را تا جايي كه امكان دارد بشناسد، زيرا تلاش براي تشخيص دادن، دامنۀ ديد درمانگر را محدود ميكند و سبب ميشود كه توانايي فرد در برقراري ارتباط با ديگري كاهش يابد و درمانگر به جنبههايي از بيمار، كه با آن تشخيص خاص تناسب ندارد، بيتوجه باشد و به جنبههاي جزئي كه تشخيص اوليه را تاييد ميكند، بيش ازحد توجه كند. امروزه هدايت نسل بعدي درمانگران بسيار مشكلزا است، زيرا اين رشته در مرحلۀ بحران به سر ميبرد. از آنجا كه سيستم بهداشت بر اين اساس برنامهريزي شده است كه كمهزينه باشد، نميتوان تغيير اساسي چنداني را در آن ايجاد كرد و رواندرماني به ناچار بايد مانند خط توليد عمل كند. به اين معنا كه كمهزينه، كوتاه، سطحي و جزئي باشد و احتمال اين خطر وجود دارد كه تحت تاثير فشارهاي اقتصادي تغيير شكل دهد و با برنامههاي آموزشي به شدت مختصر، تضعيف گردد. نگارنده در كتاب حاضر مباحثي همچون: رابطۀ بيمار و درمانگر، مسائل مختلف در حوزۀ هدايت درمان، كاربرد رويا در درمان و خطرات و امتيازات رواندرمانگري را بررسي و راهكارهايي را به منظور پيشرفت هرچه بيشتر درمانگران در اين زمينه و بهبود بيماران عرضه كرده است، از جمله از تشخيص بپرهيزيد، حمايتگر باشيد، همدلي بياموزيد، بگذاريد بيمار برايتان مهم باشد، دربارۀ مرگ حرف بزنيد، از درمان سطحي اجتناب كنيد، توجيهات را زياد جدي نگيريد، به خانۀ بيمارتان سر بزنيد، به اولين رويا توجه كنيد، و امتيازات اين شغل را قدر بدانيد.