مؤلف ابتدا بر اساس سير تاريخي، به سؤالات و پاسخهايي ميپردازد كه در ذهن ايرانيان هنگام مواجهه با غرب ايجاد شدهاست. ايرانيان در پاسخ به اين سؤال كه «چرا از اروپا عقب ماندهايم» پاسخهاي متفاوتي دادهاند: «حمله اعراب»، «استعمار و سرمايهداري»، «نظريه توطئه» و ... . زيباكلام اين پاسخها را سهلانگارانه و معلولنگري به جاي علتجويي و ريشهيابي ميداند.
دلايل عقبماندگي ايران و شرق:
در فصل اول، نويسنده استدلال ميكند كه مدل ماركسيسم در تبيين و تحليل سير كلي تحولات اجتماعي و عقبماندگي ايران با مشكلاتي روبروست: ۱. ماركس نظريه ماترياليزم تاريخي خود را اساساً با نگرش و الهام گرفتن از اروپا خلق كرد. ۲. اسباب و عوامل تكوين جوامع اروپايي و ساختارهاي آن با ساختار يك جامعه شرقي مثل ايران، كاملاً متفاوت است. ۳. برخي از مسائل مثل چگونگي قدرت يافتنِ مطلقِ حكومت، عدم شكلگيري نهادهاي مستقل از حكومت، عدم استقلال زمينداران بزرگ (فئودالها)، عدمِ به رسميت شناختن مالكيت، عدم استقلال قانون و نهادهاي قانوني و ... بيپاسخ ميمانند.
مؤلف در فصلهاي بعد، دلايل مختلفي براي عقبماندگي ايران و شرق بيان ميكند:
كمآبي كه بنياديترين ويژگي شرايط محيطي ايران است
پراكندگي اجتماعات كه نخستين پيامد بلندمدت شرايط جغرافيايي ايران است
گسترش زندگي عشايري و صحراگردي
منشأ قبيلگي حكومتهاي ايران
صحرانشيني و بيثباتي اجتماعي كه پس از هجوم قبايل و صحرانشينان آسياي ميانه (تركها، تركمنها، ازبكها، تاتارها، تاجيكها و مغولها)، ابعاد گستردهتري يافت
تمركز قدرت در دست حكومت
خاموش شدن چراغ علم
دلايل پيشرفت اروپا
برخورداري از آب و هواي معتدل و باران كافي
كشاورزي و اسكان دائم
نزديكي اجتماعات و گسترش تجارت
اعتقاد به گسترش آئين مسيحيت و رفتن به سرزمينهاي ناشناخته
گسترش دريانوردي و نيروي دريايي