"ديگري" اشاره به تمدن دارد و "خود" اشاره به هويت انساني. در احساس تنهايي بنا به تعريف "هانا آرنت" فرد نه با ديگران است و نه با خود. معمولا محققان در تعريف احساس تنهايي بيشتر به عامل ديگران توجه نشان دادهاند و عامل خود را به عنوان متغيري مستقل و بيروني در تبيين آن به كار گرفتهاند. در تحقيق حاضر احساس تنهايي به تاسي از آرنت چنين تعريف شده است: "احساس تنهايي، ناتواني در ارتباط با ديگران و ناتواني در ارتباط با خود است". اين تحقيق با استفاده از نظريههاي آرنت به تبيين احساس تنهايي اختصاص يافته است. در چارچوبهاي نظريۀ اگزيستانسياليستي آرنتي، احساس تنهايي جبران نميشود مگر آن كه فرد به عمل دست بزند. عمل نيز همان گفتوگو در حضور ديگران در خصوص مسائل عمومي و به مثابۀ خودافشاگري است. البته عمل، بدون وجود زمينههاي آن در فرد تحقق نمييابد: آزادي باوري و كثرتگرايي. به اين ترتيب با خلق انسان سياسي، احساس تنهايي نيز رو به افول ميگذارد.