"دريا" دختر زيبايي بود كه در خانوادهاي پرجمعيت و سنتي به دنيا آمده بود. او و خانوادهاش به همراه عمهها و عموهايش در باغ پدربزرگ زندگي ميكردند. دريا بيشتر وقت خود را در خانۀ عمهاش ميگذراند كه فرزندي نداشت. او نزد عمۀ خود خطاطي را فرا ميگيرد و به اين رشته علاقهمند ميشود. پس از مدتي، دريا دچار مشكل كليوي ميشود و دكتر به آنها ميگويد كه او به كليهاي جديد نياز دارد. در اين زمان، شخصي به طور ناشناس به او كليهاي اهدا ميكند و او از مرگ نجات مييابد. پس از رهايي از بيماري با خواستگاري مصمم با نام "كوروش" نامزد ميكند ولي به علت شكاك و بدبين بودن او، از وي جدا ميشود. كوروش نيز قسم ميخورد كه انتقام اين كار را از او بگيرد و به همين دليل مشكلاتي را براي وي به وجود ميآورد.