fiogf49gjkf0d
"گاو خشمگين" داستان صعود و سقوط "جيك لاموتا"، بوكسور پارانوئيد، عصبي و درعين حال سرسخت است. اتللويي معاصر كه به همسرش (ويكي)، برادرش (جويي) و تمامي اطرافيانش بدبين است، با اين تفاوت كه با دارا بودن احساس ناامني، غرور و حسادت ديگر نيازي به فريبكاري ندارد. جيك كه با ديدن ويكي دلباختهي او ميگردد از طريق برادرش با او آشنا شده و پس از مدتي با وي ازدواج ميكند. در سالهاي پس از ازدواج همزمان با باردار شدن ويكي، جيك مسابقات بوكس خود را يكي پس از ديگري با موفقيت پشتسر ميگذارد و بارها به عنوان قهرماني دست مييابد. جيك به مرور زمان دچار غرور و خودبزرگبيني شده و از طرفي به بدبيني نسبت به ويكي و فرضيههاي تخيلي خويش دربارهي رابطهي او با دوستان مجردياش و حتي جويي، زندگي را براي خود و ديگران سخت ميكند. او چنان دچار غرور و بدبيني ميشود كه زمينهي سقوط خود را فراهم ميكند و به شكلي نامناسب از ميادين بوكس به كنار گذاشته ميشود. رئاليسم بيپرده و خشن فيلم و شخصيت نامطبوع جيك در ابتدا به نظر بسياري از مخاطبان و منتقدان ناخوشايند آمد، اما دستهاي ديگر از منتقدان آن را ستودند. اكنون با گذشت چند سال از ساخت آن، خيليها آن را بهترين اثر دههي 80، بهترين اثر اسكور سيزي و حتي بهترين فيلم آمريكايي ميدانند.