fiogf49gjkf0d
"هايده"، كه مورد بيتوجهي والدين خود قرار دارد، روزي به دعوت دوست خود، مرسده، به جشن تولد او ميرود و در آنجا با پسري با نام "حسام" آشنا شده و به او دل ميبندد. اما حسام به خاطر سنتهاي خانوادگي و همچنين به خواست مادر بيمار خود با دخترخالهاش با نام "مهري" ازدواج ميكند، پس از آن هايده براي ادامهي تحصيل به لندن ميرود. تا اينكه در يك مهماني، پسري با نام "مايك" به او شراب ميدهد، هايده براي اين كه نزد مهمانان تحقير نشود شراب را ميخورد و از هوش ميرود. او بر اثر اين اتفاق باردار ميشود. دوستان هايده به او پيشنهاد ميكنند كه بچه را سقط كند اما هايده به خاطر انتقام گرفتن از خانوادهي خود بچه را به دنيا ميآورد. "كاميار" بزرگ ميشود، اما توجهي به هايده ندارد و چندي بعد نيز او را ترك ميكند. بنابراين هايده به ايران بازميگردد و پس از مدتي در يك مهماني با حسام روبهرو ميشود. او به هايده ميگويد كه مهري پس از جدايي از او به همراه فرزندانش به آمريكا رفته است. حسام از او درخواست ازدواج ميكند و هايده نيز ميپذيرد و آن دو پس از سالها دوري با يكديگر ازدواج ميكنند.