fiogf49gjkf0d
"ايليا" سالها پس از پايان دانشكده، شبي بيمقدمه، به ياد يكي از دوستان دوران تحصيلش افتاده و احساس ميكند كه بايد او را بيابد. او براي يافتن "ميترا" تلاش زیادی کرده و سراغ اين دختر را از همه ميگيرد، اما نشاني نمييابد. سرانجام يكي از دوستان مشترك با گوشزد اين مساله كه ميترا در دام اعتياد گرفتار آمده، يك نشاني در اختيار ايليا قرار ميدهد. او با اضطراب تمام، راهي محل شده و در آنجا از صاحبخانهي سابق ميشنود كه دختر، اندكي بيش تمام وسايل خود را جمع كرده و به قصد سفر مشهد، براي هميشه آن خانه را ترك كرده است. ايليا بدون اين که دليل اين همه جستوجو را بداند راهي مشهد شده و در حرم، سرانجام گمشدهي خويش را مييابد. در همان مكان است كه متوجه ميشود ميترا براي توبه قدم در راه گذاشته و درخواب به او الهام شده است كه سرانجام عشق پيشينش، نزد وي خواهد آمد. كتاب حاضر مشتمل بر دوازده داستان كوتاه است كه از آن ميان ميتوان روياي ديدني، سقوط در ساعت صفر؛ ستارههايي كه خيلي دور نيستند؛ مجنونترين ليلا؛ و شب توفاني را نام برد.