fiogf49gjkf0d
"هزار و يك شب" را بايد داستانهاي سفر دانست. چرا كه پديدآورندگان، نقالان و مخاطبان آن همه مسافر و ظاهرا علاقهمند به تجربهي عجايب بودهاند. همچنين این کتاب با سفر دو برادر آغاز ميشود، با سفر يك مرد (معروف به پينهدوز) و زن بدخوي او "فاطمه عره" تمام ميشود. در تمام داستانها عدهاي به دلايل گوناگون اعم از سود مادي يا عشق به يك زن با انواع وسايل نقليه مانند اسب، استر، كشتي، ديو و عفريت و يا اسب پرنده، از جايي به جايي سفر ميكنند. عجيبتر آن كه سرنوشت خود كتاب و قصههاي آن هم به سفر و تصادف گره خورده است: بعضی سفرها از هند به ايران باستان، و برخي از آنها به سرزمينهاي عربي (پس از حملهي اعراب به ايران) و كشورهاي غربي (قرون وسطا) و... است. داستانهاي اين مجموعه كه تحت عنوان "درياييها" آمده است، در اصل، سرگذشتهاي كم و بيش اغراقآميز و گاه تخيلي مسافران، نقالان و ساكنان كاروانسراهايي بوده كه شبهاي ملالانگيز و غربتبار ماجراجويان، بازرگانان، راندهشدگان از وطن و... را تحملپذير ميكرده است. اين داستانها عبارتاند از: سندباد بحري؛ ابوقير و ابوصير؛ و عبدالله بحري و عبدالله بري.