fiogf49gjkf0d
از ميان تعاريف مختلف فرهنگ، دو تعريف در جامعهشناسي واجد اهميت شناخته شده است: نخست تعريفي كه فرهنگ را معاني، ارزشها و شيوههاي زندگي مشترك ميان ملل، گروهها، طبقات يا دورههاي تاريخي معين ميداند و دوم تعريفي كه فرهنگ را همچون كنشهاي مولد معنا ـ كنشهاي دلالتگر ـ توصيف ميكند. تعريف دوم در رويكردي كه ساختارگرايي نام گرفته مهم شمرده ميشود. رويكرد ساختارگرايي بر روابط متقابل ميان مولفههاي سازندهي يك نظام يا ساختار بزرگتر تاكيد ميكند. معاني موجود در زبان و ديگر نظامهاي نمادين غيركلامي ـ از جمله نظامهايي كه در جوامع فاقد خط يافت ميشود (تونميسم) يا مناسك (رسوم اجتماعي از قبيل قواعد حاكم بر ازدواج، قواعد خويشاوندي و جشنهاي عروسي) ـ را ميتوان با بهرهگيري از روش ساختارگرايانه تجزيه و تحليل كرد. نگارنده در كتاب حاضر به بررسي اهميت فزاينده و افسونزدايي از جهان مدرن دانست.