fiogf49gjkf0d
"آنا"، دختري جوان و زيبا بود كه شبهاي مهتابي در باغ سيبي حركت ميكرد و به سوي بركهاي در زير پاي درختان ميرفت. آنا خود نزد ديگران اقرار كرده بود كه پس از بوسيدن آب، وارد آن ميشد و سپس روي آب ميآمد و تا اولين بانگ خروس صبح در حالت تعليق ميماند، تا اين كه خوابي ديد؛ او خواب آناهيتا راديد و در بستر بيماري افتاد. آب بركه و نهر روستا خشك شد و مردم ترسيدند. تا روزي كه كولي غريبهاي وارد جمع آنها شد. او پس از اجراي مراسمي گفت كه بركه عاشق شده است؛ عاشق دختري كه با آب ميخوابد و به اين ترتيب لباس عروسي به تن آنا پوشاندند و عروسي برپا كردند. آنا عروس آب شد و پس از 22 سال زماني كه مرد، كسي جنازهاش را نيافت. "آناي باغ سيب" يكي از 12 داستان كوتاه مجموعهي حاضر است. برخي ديگر از داستانهاي كتاب عبارتاند از: "درست مثل نوشتن"، "آن سوتر از غبار"، "بانوي برفي" و "كمي پيش از مرگ".