fiogf49gjkf0d
در جامعهشناسي شناخت ماركس، ادعا نميشود كه تنها كار توليدي اجتماعي (به ويژه نوع صنعتي و فني آن) عامل و حامل پيدايش انديشه است و هرگونه فعاليت ديگري فاقد اعتبار و ارزش اجتماعي و تاريخي است؛ بلكه گفته ميشود كار توليدي اجتماعي از لحاظ كميت و كيفيت و هم به لحاظ گستردگي و ژرفاي آن در درجهي اول تاثيرگذاري بر تفكرات انسانها قرار دارد. از ديدگاه ماركس، انسان، كاملترين محصول تكامل طبيعت است كه تاكنون ميشناسيم و كمال آدمي به ميزان دانش و مسئوليتپذيري اجتماعي او است. بنابراين به نظر او تنها آفرينش احترامانگيز در جهان، دانايي و تنها شيطان موجود، جهل است. مخالفت همهجانبهي ماركس عليه انحرافات فكري متافيزيكي و ايدهآليستي و ماترياليستي دگماتيكي صرفا مخالفتي فلسفي يا ضديتي عليه تعاليطلبي انسانها نيست، بلكه به دليل سوء استفادهي مستقيم و غيرمستقيم كه از اينگونه افكار در تمام طول تاريخ عليه بشريت و به ويژه تودههاي زحمتكش و رنجبران و روشنفكران واقعي جهان انجام گرفته، ميباشد. ماركس به هيچ وجه معقتد نبود كه در جهان انساني تنها عامل مادي است كه حكم ميراند، بلكه اعتقاد داشت در فرايندهاي پيچيدهي مادي و فكري زندگاني آدمي، كه ماديت و عقلانيت در هم ملغمه شدهاند، و در تاريخ تقريبا پانزده هزار سالهي حكومت سرمايهداري (از مالكيت خصوصي تا امپرياليسم) عامل مادي و اقتصادي حاكم بوده است. او به جد عقيده دارد كه بايد به اين حكومت ضد انساني خاتمه داد. كتاب حاضر به جامعهشناسي شناخت از ديدگاه ماركس و مقايسهي آن با انديشهي انگلس، لنين و ديگران اختصاص يافته است.