fiogf49gjkf0d
"زير داغي آفتاب" داستان پسري جنوبي است كه براي جراحي و درمان پدر بيمارش احتياج به پول دارد. دوستش، شنبه، به او پيشنهاد ميدهد كه پوكههاي به جا مانده از دوران جنگ را جمعآوري كرده و به فردي كه خريدار آن است بفروشند. يونس و شنبه هر روز راهي بيابان شده و پوكهها را جمع ميكنند تا روز آخر در آخرين لحظه كه كار تقريبا به پايان رسيده، صداي انفجاري همهجا را ميلرزاند و جلوي پاي يونس، بدن تكهتكهشدهي شنبه، كه پايش روي مين رفته، باقي ميماند. كتاب حاضر مشتمل بر 28 داستان كوتاه از فرهنگيان و دانشآموزان سراسر كشور در پاسخ به پرسش مهر امسال رييسجمهور مبني بر "مهرورزي" است. از جملهي اين داستانها ميتوان به بهترين هديه، كفشهايم كو؟، در انتظار ياس، خرگوشهاي كاغذي، برنده، سياه اما سفيد، بازداشتگاه، مداد آبي، من بابا دارم و... اشاره كرد.