fiogf49gjkf0d
"آسمان آبي" داستان دانشجوياني است كه با نقابهاي مخصوص خود و با نامهاي عجيب در دانشكده رفت و آمد ميكنند و ماجراهاي مختص به خويش را دارند. "رابينهود" به دختري با ماسك "ملكه" علاقهمند است و هرچه دوستانش، "ارسطو" و "گدا" به او گوشزد ميكنند كه ملكه هيچ علاقهاي به وي ندارد حاضر به قبول اين مساله نيست. روزي رابينهود چند جلد كتاب براي ملكه به دانشكده ميبرد اما هيچيك از دوستان در آن روز وي را نديدهاند. سرانجام "انار"، دوست ملكه، به جوان ميگويد كه او نقابش را عوض كرده است. رابينهود كتابها را برجا گذاشته و ميرود. اين كتاب مشتمل بر پانزده داستان كوتاه تحت پارهاي از اين عناوين است: آسمان آبي، سنگر، سميرا، جنگ، گل، سوهان فرانسوي، تهران... اسفند هشتاد و سه، چگونگي و...