fiogf49gjkf0d
پدر و مادر "هيثكليف"، كه كولياند، او را رها كردهاند. آقاي "ارنشا" او را نزد خويش در روستا پذيرفته است. پس از مرگ ارنشاي پير، پسرش، "هيندلي" ـ كه شخصيتي پست و بوالهوس است ـ پسر جوان را همواره رنج ميدهد. در مقابل "كاترين"، دختر ارنشا، با او تفاهم دارد و هيثكليف با همهي شخصيت خشن خويش به او دل ميبندد. اما روزي ميشنود كه كاترين ميگويد هرگز خود را تا آن حد پايين نخواهد آورد كه با آن كولي ازدواج كند. هيثكليف كه غرورش عميقا جريحهدار شده است، خانه را ترك ميگويد و سه سال بعد، پس از اندوختن ثروت باز ميگردد. در اين حال كاترين با مردي مبتذل با نام "ادگار لينتون" ازدواج كرده است. برادرش هيندلي نيز ازدواج كرده است و اكنون با كمال ميل از هيثكليف ثروتمند استقبال ميكند. اما هيثكليف از اين پس، تنها براي انتقام زنده است. كاترين، هنگامي كه دختري با نام "كتي" به دنيا ميآورد، ميميرد. در اين ميان، هيثكليف با خواهرشوهر كاترين ازدواج ميكند، اما از آنجايي كه او را دوست ندارد با بيرحمي با او رفتار ميكند. او بر هيندلي و پسرش، "هيرتون"، نيز تسلط دارد و براي اين كه از رفتار بد هيندلي با خود، در آن زمان كه كودك بود، انتقام بگيرد، هيرتون را در شرايطي نگاه ميدارد كه چون حيواني وحشي بارآيد. از طرفي كتي را مجبور به ازدواج با فرزند عقبافتادهي خويش ميكند. اما پس از چندي پسر هيثكليف ميميرد و كمي نسبت به هيرتون عشق ميورزد. سرانجام نيز با مرگ هيثكليف، هيرتون و كتي امكان مييابند كه با يكديگر ازدواج كرده و با خوشي با يكديگر زندگي كنند.