fiogf49gjkf0d
مردي بعد از سالها دوري از برادر و همسر برادرش، طي نامهاي از همسر برادر خويش، خبر فوت برادرش را دريافت ميكند، نامهي تسليتي به همسر برادرش مينويسد كه بسيار رسمي و خشك است، و همسر برادر از دريافت آن منزجر ميشود. همسر برادر به اين نوع نگارش اعتراض ميكند و مرد در جواب اعتراض، نامهاي براي او مينويسد و از دوران كودكي و نوجوانياش سخن به ميان ميآورد كه با برادرش گذرانده بود و علاقهي وافري كه به برادر خويش داشت و او را نيمهي ديگر خويش ميدانست. او در ادامه از علت جدايياش از برادر صحبت ميكند، كتاب حاضر از يازده داستان كوتاه تحت اين عنوان تشكيل شده است: در دلم بود، دلشدگان را خبر نكرد، نيمهي سرگردان من، ما هم كنار پنجره بوديم، همه جا ساكت بود، صبح پنجشنبه، آن روز صبح بهار، الآنه كه همهشون بيان، قاب خالي، غريبه و طفلكي زري.