جامعهشناسي با سادهترين تعريفش عبارت است از شناخت مناسبات انسانها، اعم از مناسبات خصوصي مانند ازدواج يا عمومي مانند حكومت و موسسات اجتماعي. اهميت جامعهشناسي در اين است كه به ساختارهايي اجتماعي ميپردازد كه انسانها در آنها تعريف ميشوند. بنابراين تمام علومي كه به انسان پرداختهاند، اعم از جامعهشناسي، فلسفه، روانشناسي، اسطورهشناسي، و... شاخههاي پيكرهاي واحد هستند. دانش جامعهشناسي هنر و جامعهشناسي فرهنگ نيز به طور خاص در باب مناسبات انسانها به اين دليل كه خالق، مولد و مخاطب هنر و فرهنگ هستند، يعني از طريق هنر و فرهنگ با يكديگر ارتباط دارند، تاثير ميگذارند، تاثير ميگيرند و محيط زيست خويش را از راه هنر متحول و دگرگون ميسازند، ظريفترين و شايد مهمترين مدخل شناسايي انسان و حتي تغييراتي هستند كه در طبيعت توسط او رخ ميدهد و قطعا قديمترين علوماند. نويسندهي كتاب پيش رو با توجه به اين تعريف در سه فصل، مناسبات هنر و ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي، مناسبات هنر و قدرت، و مناسبات هنر و ايدئولوژي را بررسي كرده و در پايان چنين نتيجه گرفته است: هنر ضامن ايجاد تحول كيفي در شرايط زندگي انساني است و اثر هنري نگرش نو و متحول نسبت به هستي ميباشد. اين نگرش به هنرهايي محدود نيست كه معروف به هفتگانه بودهاند بلكه هنر عشق ورزيدن، هنر علم و كشف و ابتكار، هنر تحول بخشيدن به كيفيت غذا يا لباس و بسياري هنرهاي ديگر همگي در زمرهي پاسخگويي به همان نوخواهي و نوجويي فطري انسان يعني ارادهي معطوف به تحول است. بنابراين هنر يگانه وجه مميزهي انسان از ساير موجودات است.