fiogf49gjkf0d
"آفرينش جهان" افسانهي آفرينش دنيا از ديد بوميان كشور "تاهيتي" است كه: در آغاز چيزي نبود و "تاآروآ" تنها و گمشده در پهنهي بيپايان در صدف بزرگ خود افتاده بود. او كه از تنهايي به تنگ آمده و افسرده شده بود و همچنين دريافته بود هيچچيزي در پيرامونش وجود ندارد، فهميد كه بايد خود همهچيز را بيافريند. سپس ستون مهرههاي خود را برداشت و كوهها را ساخت، از دست و پاهاي خميركردهي خويش كرهي زمين را آفريد. با زلفهاي خويش گياهان و با دندانهاي خويش ستارگان را ساخت. از لبخند خويش ماه را پديد آورد. با ناخنهاي دست و پاي خويش لاك همهي جانوران و با عرق پيشاني خويش اقيانوسها و درياچهها را پديد آورد. با اشك خويش ابرها را پرآب كرد و با خون خويش شامگاهان را رنگآميزي كرد. سپس با دم خود انسان را آفريد و به او زورق ساختن و خانه بنياد نهادن و آتش افروختن آموخت. پس از آن در صدفي كه جايگاه نخستينش بود، نشيمن گرفت. كتاب حاضر دربرگيرندهي بيست و يك افسانهي كوتاه از كشور كوچك تاهيتي است. از جملهي اين داستانها ميتوان به "آفرينش جهان"، "افسانهي موجها"، "افسانهي ماهي پرنده"، "خداوندگار هيرو"، "سوسمار بزرگ فاتائوآ"، "افسانهي پوناآئوئيا"، "تو نگاه تابو" و "دختر مشكلپسند".